جدول جو
جدول جو

معنی روزه شکن - جستجوی لغت در جدول جو

روزه شکن
(مَ نِ گَ تَ / تِ)
مفطر. مبطل روزه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توبه شکن
تصویر توبه شکن
آنکه توبۀ خود را بشکند و دوباره مرتکب گناه شود، آنچه سبب شکستن توبه شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ)
آنکه می شکند عهد و میثاق خود را در توبه کردن. (ناظم الاطباء). آنکه خود توبه خود شکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، که سبب شکستن توبه است. توبه شکننده دیگران را. (یادداشت ایضاً) :
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.
رودکی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
آمد آن نوبهار توبه شکن
باز برگشت سوی من توبه.
فرخی.
نباشد اصلی در عشق یار توبه من
که زلف پرشکن یار هست توبه شکن.
معزی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
لیک آن مستی بود توبه شکن
منسی است این مستی تن جامه کن.
مولوی.
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن.
حافظ.
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم ؟
حافظ.
الفت ده هجران و وصال است صبوری
مخموری می توبه ده و توبه شکن شد.
نظیری (از آنندراج).
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
رد شدن. (در امتحان). پذیرفته نشدن. مقابل قبول شدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به رفوزه و رفوزه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نصیب شدن. قسمت شدن: زکوه مال بده تا سلامتی دنیا و عقبی را بیابی و تو را بهشت روزی شود. (قصص الانبیاء).
وصل تو روزی نشد و روز شد
سود نه و مایه زیان خوشتر است.
انوری.
شد حظ عمر حاصل گر زانکه با تو ما را
هرگز بعمر روزی، روزی شود وصالی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ وَحْ حُ تَ)
افطار کردن:
نی کارمرد روزۀ همت شکستن است
گر خضر آبش آرد عیش جوان کشد.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ / تِ)
دروازه شکننده. شکننده دروازه: پنج پیل نر خیاره و پنج مادۀ دیوارافکن دروازه شکن بباید باشد که بکار آید شهری را که حصار گیرند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 400)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ شُ دَ)
دمیدن صبح. روشن شدن صبحگاه:
می نپنداشتم که روز شود
تا بدیدم سحر که پایان داشت.
سعدی.
سخت بذوق میدهد باد ز بوستان نشان
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان.
سعدی.
نمیدانم آن شب که چون روز شد
کسی بازداند که باهوش بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از روزه شکستن
تصویر روزه شکستن
افطار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زه زدن واخوردن رد شدن (در امتحان) پذیرفته نشدن (در امتحان) مقابل قبول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبه شکن
تصویر توبه شکن
پتت شکن هود شکن
فرهنگ لغت هوشیار